Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


ایــــــــنروزا !!!!!!!!

 روز پنج شنبه 92.7.11 : گفتم این هفته هم نشد سپیده رو ببینم و شمردم تا هفته دیگه که شد 160 روز (5 ماه  و 5 روز).....هـــــی روزگــــار......

حاضر شدم و رفتم بیرون......سپیده حتی جواب مسیج دیشبم رو هم نداده بود.....ساعت 8:30 صبح بود....

تو اتوبوس بودم و آهنگ گوش میدادم..... یاده سپیده افتادم......که یهو مسیج داد.......

گفت که اصلا وقتی واسه من نداره....منم گفتم باشـــــــه ،وقتتو نمیگیرم.....

نه یه چیز دیگه گفت......

ساعت 2:30 بعد از اینکه کارم تموم شد به فکرم زد به همون چرخی در ........راضی بشم......بهش زنگ زدم.....ج نداد......یه بار دیگه أم زدم بازم ج نداد......وقتی ج داد که دیگه داشتم میرسیدم خونه.....

تصمیم گرفتم برم جلو درشون...چون اصلا حسش نبود تا هفته دیگه 5شنبه صبر کنم.......تا سرکوچشون رفتم اما پشیمون شدم و  برگشتم به سمت خونمون، داشتم میرسیدم خونه که  دوباره رفتم اونور خیابون و برگشتم به سمت خونه سپیده اینا......اصلاً یه اوضاعی بود....فاصله خونه ما تا خواهر سپیده اینا  5 تا 10 مینه......صبر کردم تا بیاد پایین......

بابت دیدنش خوشحال شدم....بوس و موس و البته بیشتر بغــــــــــــــــل.......

درسته باهام خیلی شوخی کرد  اما چیزی که جالب بود این بود که پارسالم 11 مهر باهاش بودم و  رفته بودم دانشگاشون و پارسالم 11 مهر کادوی تولدش رو دادم.....این اتفاق عجیب، حال منو دگرگون کرد......

فکر میکنم نیم ساعت یا دیگه حداکثر 45 مین شد.....البته بعد از 153روز......

ساعت 4 اینا بود اومدم خونه.......یکم هنگ بودم اما چن ساعت بعد درست شدم و برگشتم به حالت قبل......

سایز 90.......خودتو بپوشون.......چقدر جلف شدی......اینکارا یـــــــنی چی؟........شماره مامانتو بده من باهاش یه صحبتی بکنم ببینم.....شماره خونتو بده ببینم........آدرس خونتونو بده ببینم........معلوم نیست کی زیره پات نشسته که انقدر..........دستکش میخوای؟؟.........چرا دکمه هاتو نمیبندی؟؟؟........کفشاشو........موهاتو چرا گذاشتی بیرون؟؟؟......گوشه هاشو تا کن، آهان......تا کــــــــــــن......باید معاینه ت کنم.........

روز دوشنبه 92.7.15 : روزی که آتیش سوزی شد........یعنی کم مونده بود واسم " إنّا لِلّه و إنّا ألُیه راجِعون" بخونن.....به خاطره همین ساعت  3 خونه بودم ....همزمان با آش مادربزرگ رسیدم....

روز سه شنبه 92.7.16 : روزی که تنها رفتم یونی......20 مین بود برسم تو اتوبوس فقط اشک ریختم.....دیدن اون راه ها باعث شد خاطراتم زنده بشن.....اونروزا که تو رفت و آمد بودیم......و چون تنها بودم دیگه نتونستم جلو اشکامو بگیرم.....ساعت 11:20 رسیدم.....سمیرا با ماشین با سمانه و شیدا و عاطفه اومدن دنبالم دم اون میدون اولی ....شیدا گفت قبلاً تو با ماشین میومدی دنبالمون الانم سمیرا میاد.......رفتیم یونی......نرگس سره کلاس بود چن مین بعد اومد......اول با شیدا و عاطفه رفتیم سره کلاس معادلات و بعد من با دو تا الهام ها و بقیه  تا ساعت 5:15 سر کلاس سیستم عامل بودیم.....شیدا و عاطفه ساعت 4 اینا بود که رفتن....پدر اومده بود دنبالم......تو شهرک دور زد و گفت.....ببین اینجارم ساختن.....گفتم اتفاقاً ظهر که اومده بودم اینا رو دیدم گفتم اگه بابا ببینه میخواد بگه نگاه کن اینجارم ساختن.....کلی خندیدیم.......یه سر رفت پمپ گاز......بالاخره همشونو میشناخت.....سلام وعلیک کرد.....رفتیم جلو در خونمون......به اندازه چن ثانیه.......بعد دنده عقب گرفت و از کوچه اومد بیرون گفت چه جوری هر روز میرفتم و میومدم؟.....خندیدم و گفتم خیلی  تنبل شدی هــا........وقتی خواستیم از شهرک خارج بشیم دیدم الهام نشسته تو ایستگاه منتظر اتوبوس گفتم صبر کن بابا دوستمم ببریم مسیرش یه جورایی با ما یکیه.....رفتم صداش کردم و با ما اومد...در طول مسیر کلی با الهام حرف زدیم..... ساعت 7 بود که رسوندیمش جایی که باید میرسید و باهاش خداحافظی کردم و خودمم 7:30 خونه بودم........

روز چهارشنبه 92.7.17 : روز خوبی بود.....

جورابای قهوه ایت تو حلقه م....=.....جورابای حلقویت تو قهوه ام.......

سمانه جـــــون،  إروره لفظیت تو حلقم........

نــــرگس خاتون جورابای قهوه ایه خواستگارت تو حلقت....

حالا جوراب میبینی یاده من میفتی؟؟؟؟عجب آدمی هستی تو.......خخخخخخخخ

نرگس هم رفت قاطی اونایی که باهم یکی شدن......

شب مسیج داد که جواب بــله رو به خواستگارش داد.....بالاخره تشریفشو برد.....

ایشالا که خوشبخت بشه به حق 5 تن چون شایسته بهترین هاست چون خودش بهترینه.....

شبش، نمیدونم چرا ، ولی کلی گریه کردم.......عاطی و شیدا هم مسیج دادن که دِپن........

عاطی مسیج داد اولیمون رفت......حالا بشمار تا بعدی......

روز پنج شنبه 92.7.18 : روزه خوبی بود اما فقط تا ساعت 3.........از ساعت 3  به بعد بغض خفم کرد....داشتم میترکیدم.....تا ساعت 12 شب ، همش گریه........روزه تلخ خداحافظی.....روزی که یه خاطره دیگه به خاطره هام اضافه شد....روزی که با الناز و سمیرا و وحید و عرفان خداحافظی کردم......روزی که برای اولین بار.......، روزی که یه جورایی دنیا رو سرم خراب شد......وای از این خاطره ها......وای از این لحظه های زندگی...... سمیرا مسیج داد : زینب جان واقعا خیلی ناراحت شدم ما تازه با هم راحت شده بودیم، از شنبه من تنها میشم، تو دختر خیلی خوبی هستی ، موفق باشی...

واقعن که انسان تا میاد خودشو به یه شرایط عادت بده این خدا با یه تیپا میاد تو حلقش......باو خب بذار زندگیمونو کنیم دیگه.....خوشت میاد هی اعصاب آدمو خورد میکنی.........

روز جمعه 92.7.19 : روز بیخودی بود....

روز شنبه 92.7.20 : شروعی دوباره برای آرامش روح.......وصول چک در وجه حامل.....صنایع چوب و زیر میزی .......حس دو به شک داشتن برای رفتن پیش حاجی......

روز یکشنبه 92.7.21: پیاده شدن صد هزارتومن اول صبح..... خودت میدونستی من هیچ جوری خام نمیشم جوری امتحانم کردی که در عرض چن ماه کله پا شدم.......اصلاً دست گذاشتی رو یه مسأله که به هیچ عنوان آدم نمیتونه خودشو کنترل کنه.....خدایا به اون شیطون رانده شده ی بی شرفت بگو دست از سر من برداره......داره بیچاره م میکنه آخه......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 341
بازدید کل : 7096
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 341
بازدید کل : 7096
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->